کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

تفریح و گردش بعد از میزبانی

روز جمعه دایی جون محمد  به همراه عروس ودوماد برای ناهار به  خونمون اومدندآیناز خانم به همراه  ایمان خان    کمی دیرتر از بقیه  رسیدند .کسرا  از همه اونهاپذیرایی  کرد. سر میز ناهار بودیم که کسرا به ایمان جون گفت  چرا عروسیتون  دسر نداشین اونهم جواب داد روی میزاینهمه دسر بود چرا نرفتی بخوری کسرا گفت من که ندیدم دایی جون محمد گفت عروسی الهام دسر داشت ؟گفت نه عروسی الهام جون هم دسر نداشت من گفتم البته چون تنوع غذا  زیاد بود که دیگه جایی واسه دسر خوردن نداشته و ندیده  و در ادامه صحبت هاش  جریان کارت گرفتن  از مهمونها را عنوان کردو گفت جلو ...
21 فروردين 1395

جشن دیدو بازدید در دانشگاه

روز چهاردهم فروردین ماه بودکه طبق سالهای گذشته به تالار ابوریحان به صرف شیرینی و ناهار دعوت شدیم از روز قبل به کسرا اطلاع دادم که اگه دوست داره میتونه به این جشن بیاد و دوستانش را اونجا ببینه ساعت 11.30 صبح بود که به سمت تالار راه افتادیم و  کسرا جلو در  منتظرم بود تا با هم به داخل تالار بریم. ورودی تالار با سبزه و گل تزیین شده بود و داخل تالار حضرات برای خوش آمد گویی برپا بودند و به کسانی که وارد میشدند خوش آمد گویی میکردند و سال جدید را تبریک میگفتند اونروز خیلی از اساتید و کارمندان دانشگاه را دیدم و عید را بهم تبریک گفتیم دوستانم میز خیلی خوبی را برای نشستن انتخاب کرده بودند و منو کسرا به محض ورد...
18 فروردين 1395

سیزده بدر 1395

سیزده بدر امسال با بارش برف و بارون همراه بود.شب قبل عمه مهتاب ما را به خونشون دعوت کرد حدود ساعت 12 ظهر بود که به سمت شیان راه افتادیم .به جز پل طبیعت که داخل و روی پل مملو از جمعیت بود  بقیه پارکها و بوستانهایی که سر راهمون بود  به علت خیس بودن زمین خالی ازجمعیت بود .طناز  ومحمد  بی صبرانه منتظر ورود ما بودند طناز  قبل ناهار و موقع بیرون اومدن  ازخونه  با کسرا کلی عکس انداخت. بعد از خونه عمه  با قراری که از قبل با فامیلهای بابای کسرا داشتیم به پارک نیاورون رفتیم هوا همچنان سرد بود و هرچی به کسرا میگفتم ندو واسه رسیدن به وسایل بازی سرعتش رابیشتر میکرد و منهم مجبور...
16 فروردين 1395

عروسی در ایام نوروز1395

روز یکشنبه 8 فروردین ، مصادف با عروسی ایما ن خان پسر داییجون محمد بود و کسرا برای رسیدن به این روز لحظه شماری میکرد. چند روز مونده به عروسی کسرا سرما خورد وسینه پهلو کرد به همین خاطر قبل عروسی بهمون قول داد که نه شیرینی تر و نه شربت و نه سرخ کردنی بخوره و با اینکه تایم شام خیلی طولانی بود و گارسونها مدام جوجه چینی و شیرینی تر و انواع نوشیدنی یخی میگردوند کسرا فقط میوه میخورد چند بار هم آرین بهش گفت  خیلی خوشمزست ولی با اراده قوی که داشت از خوردن چیزهای مضرچشم پوشی کرد. آرتین پسر مریم جون هم با پدرش مدام در حال ره رفتن بود و با باباش خوش میگذروند و هنوز مهمونی به شکل جدی شروع نشده بود که من موفق ش...
15 فروردين 1395

تحویل سال وعید 1395

روز یکشنبه ساعت 8 صبح بود که آقا کسرا برای سال جدید و سفره هفت سین آماده میشد با اینکه شب قبلش دیر خوابیده بود ولی به خاطر تحویل سال زودتر از خواب بیدار شد. با بوسیدن و تبریک گفتن سال جدید و کمی صبحونه خوردن شارژ شد و مشغول بازی شد . طرفهای بعد از ظهر بود که دایی امیر با خانم بچه هاش به دیدنمون اومدند و آرین و درسا حسابی با کسرا بازی کردند و قرار گذاشتیم تا سه شنبه به کرج بریم و یکبار دیگه بچه ها  با هم باشند و خوش بگذرونن هوا خیلی سرد شده بود ولی با این همه حال بچه ها از احسان جون قول گرفتند بعد ناهار به پارک روبروی خونه خاله پروین بروند البته کسرا هر بار که خونه خالش میاد واسه بعد با احسان برای رفتن به...
14 فروردين 1395

جشن چهارشنبه سوری در سرای محله

سه شنبه شب  سرای محله ولنجک جشن چهارشنبه سوری . بود و قبلا از طریق پیام بهمون اطلاع دادند که این جشن با حضور حاجی فیروز و ماموران آتنش نشانی با امنیت کامل برپا میشه . ما به همراه هلیا و طاها و مادر و پدر بچه ها به این جشن رفتیم ،با اینکه زمان برگزاریش 5 تا 7 شب بود وما کمی دیرتر از خونه بیرون اومدیم ولی اونقدر به بچه ها خوش گذشت که راضی نمی شدن  به خونه برگردیم و چون سرای محله در پارک واقع شده کسرا خیلی از دوست هاش که مدرسه ای شده بودند و کمتر به پازک میومدندرا دید.   باوجود سردی هوا، کسرا از دویدن ها و بازی با بچه ها کلی عرق کرده بودبا ترکوندن ترقه ونور افشانی و  کمی بازی با ...
4 فروردين 1395
1